loading...
baraniha
نگین بازدید : 5 دوشنبه 20 آبان 1392 نظرات (1)

بر تمام خنده هایم خطی از ماتم بکش

پاک کن شادی ز دل جایش هزاران غم بکش

آنقدر وقتی نمانده تا محرم فاطمه

زحمت پیراهن مشکی ما را هم بکش . . .

 

ایام سوگواری امام حسین (ع) تسلیت باد

نگین بازدید : 7 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (1)

ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم

 دور از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم

پژمرد گل روی تو از تابش خورشید

در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم

لبریز شد ای عمه دگر کاسه صبرم

 بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم

نومید ز دیدار پدر گشته دل من

 بنشین بکنارم که یتیمانه بگرییم

گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق

 چون شمع در این گوشه غمخانه بگرییم

این عقده مرا می کشد ای عمه که باید

 پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

=((

نگین بازدید : 4 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

ای دشمن بی شرم من بابا ندارم

در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم

زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم

مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم

دیروز بر دوش عمویم بودم اما

امروز جز خار مقيلان جا ندارم

سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه

محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم

چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان

من فرق با افراد نابینا ندارم

گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم

می بافتی نزد پدر ، اما ندارم

از بس ملامتهای شامی را شنیدم

جايي براي حرف بي پروا ندارم

تا گیسوانم را بدست باد دادم

گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم

با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم

از بی کسی خسته شدم بابا ندارم

گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی

در فاطمه بودن ببین همتا ندارم

شیرین زبانی کار هر روز رقیه است

بابا ببین مثل گذشته تا ندارم

چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی

بابا دگر راهی بجز افشا ندارم

با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد

فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم

چشمان پر خون شما خیره به من شد

من را ببر بابا که دیگر پا ندارم

=((

نگین بازدید : 7 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

بساط هیئت ارباب را بپا کردند

ستون خیمه ی عشاق را بنا کردند

دوباره ماه محرم شد و عزا داران

لباس مشکی هر سال را جدا کردند

میان مجلس روضه به گریه مادر ها

عزا گرفته و نذریِّ خود ادا کردند

میان صحن حسینیه ها عزاداران

برای عرض ارادت مرا صدا کردند

من از اهالی دردم مریض چشمانت

به چای روضه ات آقا مرا دوا کردند

برات کرببلا را دوباره دادند و

تمام حاجت عشاق را روا کردند

نشسته ام به میان حریم روضه ی تان

بساط روضه و گریه به ما عطا کردند

شعار مجلستان کُلُّ یَوم عاشوراست

مباد گفته شود عاشقان رها کردند

تمام روضه ی تان را شنیده ام اما

چه شد بجای کفن فکر بوریا کردند؟

به جان حضرت زینب گمان کنم امشب

نصیب جمع محبان غم و بلا کردند

رسید ماه محرم زمان درد و بلا

گروهی از همه جا قصد کربلا کردند

نگین بازدید : 6 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

هر چند كه مهريه ي زهرا آب است

يك قطره ي آب در حرم ناياب است

بــر دســت گـرفته كودك ذبح شده

انگار كه طفل ناز او در خواب است

نگین بازدید : 6 پنجشنبه 16 آبان 1392 نظرات (0)

ای حضرت عــشــق بر مرام تو سلام

بر قطره ی خون که شد پیام تو سلام

با روضه ی جانسوز شما زنده شدیم

بــر شـور مـــحـــرم الــحـرام تو سلام

نگین بازدید : 6 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

نــه هــوا ابـریـسـت،

نـه بـارانـی مـی بـارد.

پـس بـهـانـه ی دلـم بـرای ایـن هـمـه سـنگیـنـی چـیـسـت...!

نگین بازدید : 5 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

صدای باران 

        زیباترین ترانه خداست

                        که  

                            طنینش 

                              زندگی را برای ما تکرار می کند؛

نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟

نگین بازدید : 5 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

باران باش تا به تو عادت نکنند

 

 

 

هر وقت بیایی دوستت داشته باشند.

نگین بازدید : 7 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

بلندترین فریاد راسکوت میزند

.

.

 بلندترین قدم را مورچه بر میدارد

.

.

بلندترین آواز را باران میخواند

.

.

و

بلندترین انتظار را من میکشم

 


نگین بازدید : 6 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

تنها برخی از آدمها بـــــاران را احساس می کنند !

.

 

.

 

.

بقیه فقط خیس می شوند … . .


نگین بازدید : 3 پنجشنبه 25 مهر 1392 نظرات (0)

ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ است ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ !

نگین بازدید : 3 پنجشنبه 25 مهر 1392 نظرات (0)

خداوندا
خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم …
بارانی بفرست ، چتر گناه را دور انداخته ام !

نگین بازدید : 5 پنجشنبه 25 مهر 1392 نظرات (0)

خداوندا
نادانی دیروز ، شادی امروزم را گرفت !
نادانی امروزم را بگیِر تا شادی فردایم را از دست ندهم …

بغض

نگین بازدید : 6 جمعه 19 مهر 1392 نظرات (0)

بغضهای مرطوب مرا باور کن ،

این باران نیست که میبارد ،

صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد

نگین بازدید : 9 جمعه 19 مهر 1392 نظرات (0)

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی


تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم


تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم


پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس


تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم

نگین بازدید : 8 جمعه 19 مهر 1392 نظرات (0)
بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

 

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

 و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

 برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

.نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

.بی آنکه خود خواهان آن باشی...

 

 

 

نگین بازدید : 10 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (3)

سلام دوباره به  شمایی ک چشمای قشنگت بیننده بارانیهاست

امروز 18/7/92 با دلم درگیرم همش هم ضربه فنیم میکنه با مخ میخورم به در بسته:(

دیروز یکی از بدترین روزا بود برام خسته شده بودم از دستش می خواستم بکنم از سینم بندازمش دور اما انقدر شورید و شورید ک مجبورم کرد دوباره برم سراغش و التیامش بدم:( چقدر بده این دل:( همش اذیتم میکنه با هرچیزی میشکنه

تو تموم این سالها ک داشت به دست زمونه نقش سنگی ازش ساخته میشد بازم نازک نارنجی شده انگار کمی محبت  اون ته تها مونده انگار هنوز کاملا سنگ نشده

 

ای دلم,دلم,دلم دل بیچاره من بارها و بارها دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم دنیا وفا نداره چقدر نگین بگه دنیا وفا نداره بهش و ادماش دلنبد 

خسته نشدی دل دیوونه ی من, دل نازم اینهمه جای زخم رو تن نحیفت شده حالا یه دنیا خاطره تلخ تو که هزار بار توبه میکنی چرا توبه میشکنی 

دلِ من کمی سنگی باش دل من کمی نفرت کمی کینه چرا  فراموشت شده اون همه نامهربونیهای  همین ادم های به ظاهر خوب 

سادگی ات را چه کنتم ... هی ..چه کنم که هر چه گویم گوش هایی برای شنیدن نداری..پس بکش :|

نگین بازدید : 6 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (1)

زیر بارانم بی چتر …


تنها بینی سرخم لو میدهد مرا که باریده ام همراه ابرها، اما…


تابلوی قشنگی شده ایم: من و جاده و باران !

نگین بازدید : 9 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (1)

میگویند باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …


اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود !

نگین بازدید : 12 سه شنبه 16 مهر 1392 نظرات (0)

سلام 

امروز 3شنبه 16/7/92 هوا بارونیه اسم من نگینه دختری از جنس بارون,خاک و اشک

 

روزا میگذره و یه روز به عمرم اضافه میشه و چه حیف ک در عمر هم اصراف می کنیم

وقتی به  امروزم فکر میکنم و با دیروزم مقایسه میکنم میبینم من فقط روزا رو تکرار می کنم سالهاست که هدفمو گم کردم

و کماکان گنگ مانده ام  و گذشت زمان تنها گرد بر خاطرات فرسوده ام نشانده که تنها مانع به یاد آوردنشان می شود 

خسته ام..

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 137
  • کل نظرات : 58
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 34
  • بازدید کلی : 11,781
  • کدهای اختصاصی